
معرفی سیاستپژوهی و تفاوت آن با پژوهش دانشگاهی
سیاستپژوهی رویکردی در پژوهشهای اجتماعی است که با وجود اشتراکات مهمی که با پژوهشهای نظری آکادمیک دارد معمولاً در تقابل با آن تعریف میشود و دو تفاوت اساسی با آن دارد.
تفاوت اول
در حالی که یک پژوهشگر آکادمیک سعی در پرورش شناخت ما از پدیدههای اجتماعی دارد، در رویکرد سیاستپژوهی تمرکز صرف روی گسترش دانش معینی ندارد و محقق باید از طریق نقد سیاستهای پیاده شده پیشنهادهایی برای بهبود ارائه دهد. حتی در برخی موارد ممکن است پژوهشگر مستقیماً به سراغ اقدامات عملی برود و تحقیق خود را در عمل پیاده کند. البته تحقیقات آکادمیک نیز مطمئناً تأثیرات عملی دارند اما با چنین انگیزهای شروع نمیشوند، در حالی که یکی از کاربردهای اساسی سیاستپژوهی اثرگذاری در سیاستگذاری ها و تصمیمگیری های دولت و یا بخش خصوصی است. به همین دلیل سیاستپژوهی (غالبا به صورت مستقیم) در حال توصیه به اقدامی خاص است.
به همین نسبت تحقیقات سیاستپژوهانه معمولا از یک زاویه خاص و با درنظر گرفتن ارزشها و منافع یک گروه – چه گروهی خاص و یا عموم مردم – طراحی میشود. به عبارت دیگر، در هر پژوهش سیاستی،گروهی وجود دارند که وضعیت آنها در اثر اعمال نتایج تحقیق بهبود خواهد یافت. بنابراین سیاستپژوهی ذاتاً ارزشمحور و جانبدار است، ولی این نباید به قیمت اعوجاج و از دست رفتن اعتبار علمی پژوهش تمام شود. به همین سبب، نتایج پژوهشهای سیاستی علاوه بر این که باید بتوانند پیشنهادهای عملی مشخصی برای بهبود وضع موجود ارائه کنند، براساس معیارهای علمی (خصوصا اتکا بر شواهد محکم و جامع) مورد قضاوت قرار می گیرند و به یک معنا حداقل انتظار از آنها این است که –مشابه سایر تحقیقات اجتماعی- تصویر درستی از وضع موجود ارائه کنند.
از آنجا که بسیاری از پژوهشهای سیاستی به ارزیابی سیاستها می پردازند، یک سیاستپژوه باید به روابط علّی که بین پدیدههای مختلف مفروض می گیرد توجه زیادی داشته باشد چرا که توصیه او مبتنی بر یک درک خاص از رابطه علتها و تأثیرات آنهاست است: این سیاست موجب شده این وضع بوجود آید و برای تغییر این وضع باید این اقدام را انجام داد که این اثر را خواهد داشت. این تمرکز بر توصیه و ایجاد تغییر ضمناً نشان میدهد که محدودیتهای کاربرد سیاستپژوهی کجاست. سیاستپژوه به تحقیق در حوزههایی میپردازد که اساساً بتوان با ابزارهای در اختیار دولتها تغییری در آنها به وجود آورد. برای مثال این که ماهیت و کارکرد دولت چیست و چگونه باید باشد نمیتواند موضوع اصلی سیاستپژوهی قرار بگیرد چرا که نهاد تثبیت شدهای است که تغییر آن در زمان کوتاه ممکن نیست. اما سیاستپژوه میتواند به این بپردازد که دولت باید در موردی خاص چه سیاستگذاری انجام دهد تا در راستای اهداف تعیین شدهاش برای خیر عموم باشد.
تفاوت دوم
یک سیاستپژوه معمولا گستره بسیار وسیعی از منابع و روشهای جمع آوری داده را بکار می گیرد . البته او در این کار باید از قواعد روششناختی روشی که برای کار خود انتخاب میکند تبعیت کند. اما استفاده از مجموعهای از روشهای کیفی و کمی در سیاستپژوهی رایج است و محقق انتخاب میکند که از چه روشی برای نشان دادن کدام بخش از مدعای خود استفاده کند.
چالشهای سیاستپژوهی
تحقیقات سیاستپژوهی معمولاً هزینهبرند و نیاز به تأمینکنندگان مالی قوی دارند. به همین خاطر سیاستپژوهی به صورت یک تحقیق مستقل کمتر ممکن است و احتمال اثرگذاری این تحقیقات هم کم است. اگر این تحقیقات در دولت صورت پذیرد، معمولا با موانع دسترسی به اطلاعات بیشتری روبهروست و می تواند اثرگذاری بیشتری هم داشته باشد ولی برای تحقق این اثرگذاری، بخشهای مرتبط دولتی باید ظرفیت مواجهه با یک گزارش انتقادی و اراده لازم برای تغییر را داشته باشند. اگر تحقیق توسط شرکتی تجاری یا شبیه آن که با انگیزه سود و منفعتی خاص فعالیت می کند حمایت شود، نتیجه این تحقیقات ممکن است از نظر علمی مورد تردید باشند. خصوصا اگر حامی مالی رویکردی غیرعلمی داشته باشد یا توان هدایت علمی مناسبی نداشته باشد، ممکن است نتایج تحقیق با دستکاری و تحریف منتشر شود یا اصلا منتشر نشود، که هردوی این کارها با اخلاق پژوهش و ارزشهای پذیرفته شده در علم و اهداف سیاستپژوهی منافات دارد.
البته این مساله محدود به تحقیقات دارای حامی مالی مشخص نیست. با توجه به ارزشبار بودن تحقیقات سیاستپژوهی میتوان درک کرد که چرا چنین تحقیقاتی بعضی اوقات متهم به غیرعلمی بودن میشوند. در برخی موارد چنان حساسیت موضوع بالاست که سیاستپژوهی ابعاد سیاسی به خود میگیرد. یک سیاستپژوه باید برای مواجهه با مخاطبان و مدعیان غیرعلمی که ممکن است ارزشهای کار او را زیر سوال ببرند آماده باشد و بتواند با اتکا به شواهد محکم از تحلیلها و پیشنهادهای خود دفاع کند.