معرفی تحلیل گفتمان
تحلیل گفتمان یکی از رویکردهای رایج در پژوهشهای اجتماعی است که ریشه در مطالعات زبانشناسی دارد. تنوع این انواع تحلیل گفتمان به حدی است که برخی منابع از وجود 57 نوع مختلف تحلیل گفتمان سخن گفتهاند. در یک نگاه عمومی، شاید بهترین راه برای درک تحلیل گفتمان مقایسه آن با تحلیل گفتگو باشد. در تحلیل گفتمان (نظیر تحلیل گفتوگو) توجه اصلی بر روی شیوه استفاده از زبان در موقعیتهای اجتماعی است اما –برخلاف تحلیل گفتوگو- فقط مکالمهها نیستند که بررسی میشوند، همه اشکال ارتباطات زبانی مانند متون، رسانه و … میتوانند در نظر گرفته شوند. هدف مطالعات مبتنی بر تحلیل گفتمان این است که از طریق بررسی شیوه استفاده از زبان، قواعد و روابط مختلف اجتماعی را که در زبان نمایان شدهاند کشف کند و احیاناً به چالش بکشد. یک تفاوت اساسی دیگر بین تحلیل گفتمان و تحلیل گفتوگو این است که در تحلیلهای گفتمان ممکن است از یک نظریه اجتماعی یا زبان شناسانه مکمل هم استفاده شود، اما در رویکرد تحلیل گفتگو تنها از مفاهیم و ابزارهای تحلیلی مطرح در این رویکرد استفاده میشود.
از دیدگاه نظریه گفتمان، زبان هم مانند دیگر کنشهای اجتماعی در حال انجام کاری است و تأثیرات عینی در محیط اجتماعی ما میگذارد. وظیفه محقق آن است که بفهمد کنشگران در یک موقعیت خاص چگونه از زبان استفاده میکنند و چرا از بین گزینههای موجود برای کلمات، ترتیب آنها، ساختار جملات و … دست به چنین انتخابی میزنند. اگر توانست تأثیر اجتماعی خاصی از دل آن بیرون بکشد در حقیقت فهمیده است که گفتمان چهکار دارد میکند. برای مثال هواداران تیمهای ورزشی را در نظر بگیرید که نسبت به پیروزی یا شکست تیم خود واکنش نشان میدهند. در تحلیل گفتمان میتوان نشان داد چگونه این هواداران در واکنشهای خود زبانی را به کار میبرند پیشفرضهای آنها را درباره ماهیت رقابت در آن رشته، اهمیت طرفداری و نقش و جایگاه افراد و سازمانهای مختلف نشان میدهد.
در تحلیل گفتمان معمولاً دو پیشفرض متفاوت یکی هستی شناختی و دیگری معرفتشناختی در نظر گرفته میشوند. از دید هستی شناسانه تحلیل گفتمان به برساختگرایی نزدیک است؛ همیشه کنشگران در بین حالات موجود دست به انتخاب میزنند و در آخر نسخهای از واقعیت را در کنشهایشان (در اینجا کنشهای زبانی) خلق میکنند؛ بنابراین زبان بیش از آنکه وسیلهای برای انتقال معنا باشد راهی برای خلق معناست. ازنظر معرفتشناختی رویکرد غالب در میان محققان این رویکرد واقعگرایی است، اگرچه برخی موضع نسبیگرا و ضد واقعگرایانه نیز اتخاذ میکنند. در این دیدگاه، محقق قرار نیست یک بازنمایی دقیقتری از واقعیتی که در بیرون وجود دارد ارائه دهد و به همین خاطر تحلیل او ارجحیت بلامنازعی بر دیگر تحلیلها ندارد اگرچه یک تحلیل مستقل است. یکی دیگر از انواع تحلیل گفتمان که کاربرد و تأثیر مهمی در علوم اجتماعی داشته است تحلیل انتقادی گفتمان نامیده میشود.
تحلیل انتقادی گفتمان
این شاخه از تحلیل گفتمان ریشه در دو سنت متفاوت دارد. ازیکطرف کارهای میشل فوکو و از طرف دیگر زبانشناسی انتقادی. فوکو با انکار شناخت عینی و وجود چیزی به نام حقیقت مطلق به فرایندهایی پرداخت که ادعاهایی در باب حقیقت را تثبیت میکنند. در این فرایند زبان شناخت را رمزگذاری میکند تا گونههایی که حامل حقیقتاند از گونههای نامعتبر و نادرست جدا شوند. فوکو میکوشد شیوههای اعتبار بخشیدن به سخن را در یک گفتمان خاص بررسی کند و حیثیت گزینشی و غیربازنمایانه زبان را نشان دهد تا این گفتمانها و روابط قدرتی را که میسازند به چالش بکشد..
زبانشناسان انتقادی نیز معتقدند یک گفتمان از در هم تنیدن زبان، قدرت و ایدئولوژی به وجود میآید و جدا کردن آنها از یکدیگر ناممکن است. گفتمانها بهطور غیرمستقیم و پنهانی در راستای حفظ برتری نخبگان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و … عمل میکنند و راههای مشخصی هم برای پنهان کردن چنین عملی دارند. برخلاف فوکو زبانشناسی انتقادی معنایی واقعی به یک گفتمان نسبت میدهد و مدعی است که این پیام پنهان از طریق بررسی کلمات، استعارهها و … قابلفهم و دسترسی است و درنتیجه واقعگراتر هستند. البته رویکردهای متعددی در تحلیل گفتمان انتقادی وجود دارد که برخی از آنها به فوکو نزدیکتر هستند.