ارتباط بین پژوهش تاریخی و پژوهش در علوم اجتماعی
گفتوگوی بین مورخان و دانشمندان علوم اجتماعی غالباً کمرنگ بوده است تا آنجا که شباهت بین کار آنها از چشم خودشان نیز پوشیده مانده است. از یکسو مورخان متهم به جزئینگری و بیتوجهی به مسائل اجتماعی شدهاند و از سوی دیگر به پژوهشگران علوم اجتماعی این اتهام واردشده است که به شواهد تاریخی مدعاهایشان بیتوجهاند و دیدگاهی ایستا به مسائل پویا دارند. برای رد این اتهامات و نشان دادن شباهتهای موجود بین این دو حوزه به چند نکته باید توجه کرد:
1- پژوهشگران تاریخ و علوم اجتماعی هر دو به جامعه بهمثابه یک کل معتقدند. درنتیجه نه مورخ به جمعکردن دادههایی در باب رویدادهای گذرا اکتفا میکند و نه پژوهشگر علوم اجتماعی خود را بینیاز از تعمیم میبیند. هر دو میخواهند به قوانینی کلی و علمی دست یابند. آنچه یک رویداد تاریخی یا یک جامعه را خاص و منحصربهفرد میکند، ترکیب خاص آن از عواملی است که همهجا و در هر زمان میتوانند حضورداشته باشند؛ بنابراین پژوهشگران هر دو حوزه در پس یک مورد خاص، یک ساختار کلی را کشف میکنند.
2- بااینکه هر دو گروه از پژوهشگران انگیزه کشف ساختارهای کلی و بیان قوانین عام را دارند، هیچکدام ادعایی برای همه مکانها و زمانها نمیکنند. پژوهشگر علوم اجتماعی میداند که قانونی که برای یک ساختار مشخص کشف کرده است، تغییر خواهد کرد چونکه خود آن ساختار در معرض تغییر است؛ بنابراین به محدودیت تعمیمهای خودآگاه است.
3- هیچکدام از پژوهشگران این دو حوزه به توصیف وقایع اکتفا نمیکنند. یک مورخ میداند که همه روایتهای تاریخی نظریهبارند و بایستی بهناچار از مفاهیمی در روایت خود استفاده کند که معنای خاصی در علوم اجتماعی به خود گرفتهاند مانند طبقه، خانواده، نقش اجتماعی و جنبش اجتماعی. پژوهشگر علوم اجتماعی نیز به نقش نظریهها در توصیفهای خودآگاه است و میداند که آنها قابلحذف نیستند.
4- از یکسو مورخان از مفاهیم، مدلها و نظریههای علوم اجتماعی استفاده میکنند و از سوی دیگر پژوهشگرانی که به پیشینه و خاستگاه یک پدیده اجتماعی میپردازند، استناد به شواهد تاریخی دقیق را لازمه کار خود میدانند. پس هر دو گروه تعامل نظری با یکدیگر را میپذیرند. این تعاملها به نظریهها و شواهد محدود نمیشوند و روشها را نیز در برمیگیرند.
موارد بالا نشان میدهند که تاریخ و علوم اجتماعی شباهتهای اساسی و بده بستانهای متعددی با یکدیگر دارند. میتوان این دو را مکمل یکدیگر و در مواردی لازم و ملزوم یکدیگر دانست. بینش اخیر قدمت چندانی ندارد و با توجه به تاریخچه رشته تاریخ میتوان علل اتهامهای واردشده به هر دو رشته پژوهشی را دریافت.
تاریخچه روش تاریخی
شکلگیری رشتهای مستقل به نام تاریخ به کارهای آگوست کنت1 و لئوپولد فون رانکه2 برمیگردد. آگوست کنت با نظریهای کلان کل تاریخ بشری را در سه دوره خلاصه کرده بود و بیش از آنکه نظریه خود را از دادههای تاریخی استنباط کرده باشد، دادههایی تاریخی برای تأیید نظریهاش پیداکرده بود. رانکه نیز به تاریخ سیاسی و دیپلماتیک میپرداخت و دنبالهروهایش مانند خود او به تاریخ اجتماعی توجه چندانی نشان نمیدادند. غلبه تاریخ سیاسی دو دلیل عمده داشت: یکی روحیه ملیگرای قرن هجدهم بود که نیازمند یک تاریخ ملی (به توجه به بعد سیاسی «ملت») بود. علت دیگر، روش تازه توسعهیافته مورخان برای بررسی مستندات تاریخی بود که تاریخ را علمیتر و عینیتر میکرد و آن رجوع به منابع رسمی دولتها بود. ازآنجاکه این منابع رسمی، تمام وجوه زندگی اجتماعی مردم را پوشش نمیدادند، تاریخ اجتماعی مورد غفلت قرار گرفت.
دهه بیست نقطه عطفی در رشد تاریخ اجتماعی است. در این دهه مکتب آنّال3 توسط مارک بلاک4 و لوسین فِوره5 شکل گرفت. این مورخان معتقد بودند که تاریخ باید همه حیطههای فعالیت بشر را در برگیرد و درنتیجه باید از جامعهشناسی، مردمشناسی، اقتصاد و روانشناسی ایده بگیرد. در دهه 1960 جامعیت پژوهشهای تاریخی بازهم گسترش یافت. این جامعیت موضوعی نیازمند توسعه روشهای جدید تاریخپژوهی نیز بود. برای مثال روشهای کمی برای مطالعه در باب تغییرات قیمت و تغییرات جمعیت (در مقیاسهای بزرگ) بهکاربرده شدند.
در دهه 1970 جامعهشناسان به جامعهشناسی خُرد و مورخان به تاریخ خُرد6 روی آوردند. در نگرش خُرد به تاریخ، پژوهشگر سعی میکند با توجه به تمام جزئیات یک پدیده کوچک به بازسازی یک ماجرای تاریخی و آشکارسازی یک ساختار نهفته در درون آن پدیده بپردازد. برای مثال، پژوهش میشل فوکو7 در باب قدرت در عین توجه به تغییرات کلان در سطح جامعه، تغییراتی در مقیاس خانواده، مدرسه و کارخانه را نیز بیان میکند و با گزارش دقیق شیوه رفتار افراد در این گروههای کوچک، تصویری از آنها به دست میدهد که با ادعای او از تغییرات بزرگ هماهنگ است.
روشهای پژوهش در تاریخ
تا جایی که به جمعآوری داده مربوط است، روش تاریخی بیشتر متکی بر آرشیوهای تاریخی است؛ اما برخی اوقات مورخان از روشهای توسعهیافته در علوم اجتماعی، مانند مصاحبه و یا روشهای کمی مانند مدلسازی نیز استفاده میکنند. مصاحبه زمانی مفید واقع میشود که افراد باقیمانده از یک دوره تاریخی خاص زنده و پاسخگو باشند. از مزایای موضوعهای مربوط به تاریخ معاصر، وجود چنین راهی برای جمعآوری داده است. هرچند باید اذعان کرد که ممکن است پاسخدهندگان واقعه موردنظر را تحریف کنند. بهعلاوه، مورخ به خاطر نزدیکی زمانی به واقعه معاصرش از فاصله نظری لازم برای قضاوت بیبهره است چراکه احتمالاً دارای همان پیشفرضهای پاسخدهندگان است. بااینحال منابع دستاول که حاصل مشاهده مستقیم افراد از یک پدیده تاریخی است، بهطورکلی ارزش بالاتری نسبت به منابع دستدوم دارند. مورخان منابع دستاول را چه در مورد تاریخ معاصر و چه در مورد تاریخ قدیمتر در مرکز توجه قرار میدهند.
برای تحلیل داده در روش تاریخی میتوان از روشهای کمّی و کیفی استفاده کرد. روشهای کمّی در جایی مورداستفاده قرار میگیرند که تغییرات کمّی در طول تاریخ، مانند رشد اقتصادی یک کشور در طول صدسال مدنظر باشد؛ اما این تغییرات کمّی باید تفسیر شوند و بهتنهایی برای یک پژوهش کافی نیستند. نمونهای از یک پژوهش تاریخی با استفاده از روش کمّی، پژوهش رابرت فوگل8 در مورد تأثیرِ کشیدن خط راهآهن در آمریکا بر روی رشد اقتصادی آن است. فوگل درآمد واقعی آمریکا بعد از کشیدن خط راهآهن را با درآمد آمریکا در حالتی فرضی و وقوع نیافته9 که در آن خطوط راهآهن کشیده نشده باشند، مقایسه کرد و برای این مقایسه نیاز بود که عوامل متعددی را در هر دو حالت نظر بگیرد: هزینه انتقال محمولهها، هزینه سرعت انتقال محمولهها، تأثیر فصول مختلف سال بر روی افزایش هزینهها و غیره. فوگل در آخر نتیجه گرفت که خطوط راهآهن تأثیری انقلابی بر رشد اقتصادی آمریکا نداشته است.
مطالعه مقایسهای در پژوهشهایی که استفاده چندانی از روشهای کمّی ندارند نیز کاربرد دارد. اهمیت مقایسه در پژوهش تاریخی بهاینعلت است که نشان دادن منحصربهفرد بودن یک پدیده تاریخی تنها با مقایسه آن با دیگر پدیدهها امکانپذیر است. برای مثال پژوهش وبر در زمینه جامعهشناسی اقتصادی و در مورد پیدایش عقلانیت ابزاری بر روی مقایسهای بین چند ساختار متفاوت اقتصادی بناشده بود. بهعلاوه گذر از یک حالت (دوره) به حالت (دوره) دیگر، حامل نوعی مقایسه بین دو حالت (حالت قبلی و حالت بعدی) است. برای مثال دورکیم، تغییر اجتماعی عمده در دوران مدرن را با مقایسه بین دو نوع مختلف همبستگی (مکانیکی و ارگانیک) و نشان دادن سیر از یکی به دیگری نشان داده بود.
چالشهای روش تاریخی
چالشهایی که در روش تاریخی وجود دارند چنان عمیق هستند که عدهای را متقاعد ساخته که تاریخنگاری روشی علمی نیست؛ بلکه آن را باید جزء سنتهای ادبی و هنری دانست؛ اما راهکارهایی نیز برای غلبه بر این چالشها ارائهشدهاند. در ادامه چند چالش عمده این روش آمده است:
1- چنانکه گفته شد، تاریخ علاوه بر شرح وقایع به توضیح معنا و اهمیت آنها نیز میپردازد؛ اما معنایی که مورخ به وقایع میدهد تا حدی بستگی به چارچوب فکری او دارد. چارچوبی که خود وابسته به زمانهای است که مورخ در آن میزید، چراکه هر زمانهای ارزشها و مشغولیتهای فکری خودش را دارد. به همین دلیل کسانی که به این چالش آگاه بودهاند، اهمیت بررسی وقایع در بافت خودشان را یادآوری کردهاند. تاریخی که وقایع گذشته را نه در بافت گذشته؛ بلکه در بافت معنایی حال بررسی کند، وقایع گذشته را بیارزشتر و عقبماندهتر از وقایع حال میبیند و در نتیجه سیر تاریخ را همیشه بهصورت کاملتر شدن و بهتر شدن میبیند. هربرت باترفیلد10 نام این نوع تاریخ را تاریخ ویگی11 مینامد – ویگ نام حزبی سیاسی بوده که همیشه از پیشرفت حمایت میکرد – و آن را نقد میکند.
2- روش تاریخی مانند مطالعه موردی میخواهد هم ویژگیهای خاص و منحصربهفرد یک دوره یا پدیده تاریخی را نشان دهد و هم میخواهد نتایجی کلی از تحلیل این ویژگیها را استنباط کند؛ بنابراین باید ارتباط بین وقایع بیهمتا و الگوهای عمومی وقایع را کشف کند. بهعبارتدیگر باید نشان دهد که با توجه به الگوهای عام، چطور واقعهای خاص رخداده است و از یک رخداد خاص چه الگوهای عامی میتوان استخراج کرد. به همین دلیل روایتی تاریخی که سراسر تصادفی و تماماً حاصل کنشهای نامقید تاریخسازان است، برای یک پژوهشگر علوم اجتماعی راضیکننده نیست؛ زیرا کسانی که تاریخ را رقم میزنند، خود محصول شرایط اجتماعیشان هستند؛ بهعلاوه در جایی هم که تأثیری دارند، نه بهعنوان اشخاص بلکه بهعنوان عاملان اجتماعی اثرگذارند.
3- مورخ مانند یک قومنگار، با پرسشی پژوهشی مطالعات خود را آغاز میکند و در حین پژوهش با چنان حجمی از دادههای متفاوت مواجه میشود که بهراحتی ممکن است پرسش تغییر کند؛ بنابراین پژوهشگر باید بتواند موضوع پژوهش خود را مدیریت کند چونکه دائماً پرسشها در حال تغییر هستند. مدیریت موضوع نیازمند آن است که تعادلی بین تاریخنگاری گاهشمارانه12 (طبقهبندی اطلاعات بر مبنای ترتیب وقوع زمانی رخدادها) و تاریخنگاری موضوعی برقرار شود. همچنین لازم است مورخ به میزان محدودی از سادهسازی وقایع گذشته رضایت دهد.
4- پژوهشهای تاریخی غالباً نه بر پژوهشهای قبلی بنا میشوند و نه میتوانند زیربنای پژوهشهای تاریخی و اجتماعی بعدی شوند. با اینکه هر پژوهش تاریخی بهعنوان منبعی دستدوم میتواند تفسیری روشنگر از یک موضوع تاریخی بدهد، اتکای هر پژوهش تاریخی بر منابع دستاول است و تفاسیر خود را بر روی این منابع دستاول بنا میکند.
منابع برای مطالعه بیشتر
.Mcdowell, B. (2013). Historical research: A guide for writers of dissertations, theses, articles and books. Routledge
.Burke, P. (2005). History and social theory. Cornell University Press
پاورقی