مثلثی سازی
مثلثسازی[1] در اصطلاح به تکنیکی گفته میشود که مساحان برای تعیین موقعیت مکانی یک شیء به کار میبرند. آنها شیء مورد نظر را از چند منظر متفاوت مشاهده میکنند تا بتوانند تخمین دقیقتری از مکان واقعی آن داشته باشند. به طور مشابه، پژوهشگران علوم اجتماعی نیز برای درک بهتر یک پدیده از زاویه دیدهای متفاوت به آن نگاه میکنند و به این کار مثلثسازی میگویند.
در ابتدا پیشفرضهای اصلی مثلثسازی عبارت بودند از این که اولاً حقایق ثابتی در مورد پدیدهها وجود دارند؛ ثانیاً امکان دستیابی به این حقایق از طریق ترکیب کردن چشماندازهای متفاوت وجود دارد. بنابراین هدف پژوهشگران از مثلثسازی بالا بردن اعتبار پژوهشهایشان بود. در سال 1978 نورمن دنزین[2] چهار نوع متفاوت مثلثسازی را از هم تفکیک کرد: مثلثسازی پژوهشگر، نظریه، روش و داده.
مثلثسازی پژوهشگر حاصل همکاری پژوهشگران متفاوت با پیشزمینههای نظری و روششناختی متفاوت است. اگر پژوهشگر بهجای کار تیمی، بخواهد بهتنهایی کار پژوهشی را پیش ببرد، نتایج تحقیق ارزش و اعتبار کمتری خواهد داشت. زیرا یک فرد تواناییهای محدودی دارد، به همه جزئیات مرتبط با موضوع نمیتواند توجه کند، پیشداوریهایی نسبت به موضوع دارد و … . تفاوت در ویژگیهای پژوهشگران به تفاوت در مشاهدات و تحلیلهایشان منجر میشود. در نتیجه همکاری پژوهشگران به غنای دادهها و تحلیلها میافزاید.
مثلثسازی نظریه زمانی رخ میدهد که پژوهشگر از چند رویکرد نظری متفاوت برای شناخت چندجانبه و کاملتر موضوع بهره گیرد. هر نظریه مفاهیم را به شکل خاصی تعریف میکند و بر روی وجهی از پدیده مورد مطالعه نور میافکند که دیگر نظریهها به آن نمیپردازند یا به گونهای دیگر تعریف میکنند. برای مثال پژوهشگری که کیفیت محیط کاری یک سازمان را مطالعه میکند میتواند از نظریههای فمینیستی برای درک نابرابریهای موجود بین زنان و مردان در محیط کار استفاده کند؛ نتایج آن را در کنار یافتههایش در باب توزیع نابرابر قدرت که از نظریه تضاد به دست آمدهاند، قرار دهد؛ و از نظریه انتخاب عقلانی برای فهم تصمیماتی که میگیرند بهره گیرد. از آنجایی که رویکردهای نظری متفاوت، روشهای پژوهشی متفاوتی را اقتضا میکنند، این نوع از مثلثسازی اصولاً منجر به مثلثسازی روش هم خواهد شد.
مثلثسازی روش یعنی استفاده متنوع از روش در پژوهش. این کار را به دو طریق میتوان انجام داد. نوع اول، استفاده از یک روش به شیوههای گوناگون است؛ برای مثال در یک پیمایش میتوان هم از مقیاس گاتمن[3] – برای اطمینان از صداقت پاسخدهندگان – و هم از مقیاس لیکرت[4] – برای فهم رویکرد پاسخدهندگان بدون پرسش مستقیم از آنها – استفاده کرد. در این حالت که مثلثسازی درونروشی[5] نامیده میشود، دغدغه پژوهشگر پایایی است و میخواهد دادههای جمعآوری شده با استفاده از روش انتخابی قابل اعتماد باشند و به همین خاطر به طرق متفاوت از آن روش بهره گرفته است. اما در حالت دوم که به آن مثلثسازی بیناروشی[6] گفته میشود چند روش مستقل از هم به کار برده میشوند. مثلاً برای ارزیابی خشنودی یک کارمند از شرایط کار، میتوان هم از دادههای کمی حاصل از پرسشنامه و هم از دادههای کیفی حاصل از مصاحبه بدون ساختار استفاده کرد. در مثلثسازی بیناروشی هدف، بالا بردن روایی پژوهش است. چراکه اگر دادههای چند روش با یکدیگر سازگار باشند، دلیل محکمتری برای تعمیم نتایج در دست خواهد بود. اگر هم نتایج با یکدیگر ناسازگار باشند، پژوهشگر دلیل موجهی برای شک کردن در مورد روایی یافتههایش خواهد داشت و در صدد رفع تناقض برمیآید. پس درهرصورت مثلثسازی به ارتقای کیفیت و اعتبار پژوهش خواهد انجامید.
مثلثسازی داده به معنای استفاده از دادههای متنوع در مورد یک پدیده است. تنوع دادهها معمولاً نتیجه استفاده از روشهای متفاوت است؛ اما مثلثسازی داده مستلزم مثلثسازی روش نیست. زیرا زمانی که دادهها از طریق یک روش، اما در زمانهای متفاوت و یا از نمونههای متفاوت جمعآوری شدهاند نیز چند منبع داده متفاوت وجود خواهد داشت.
از زمانی که روششناسان ادعا کردند این چهار نوع مثلثسازی روایی و پایایی پژوهشها را بالا میبرند، انتقادات سختی به این ادعا وارد شد. منتقدان در درجه اول وجود حقیقتی ثابت و عینی را در مورد پدیدههای اجتماعی مورد سؤال قرار دادند و در درجه دوم به این نکته اشاره کردند که ترکیب روشها و دادهها و نظریهها همیشه موجب ارتقای کیفیت پژوهش نمیشود. در واقع، شرایط امکان یک مثلثسازی معتبر از نظر روششناختی به تفصیل بیان نشده بود و به همین دلیل مشخص نبود که چرا انتظار میرود که ترکیب نظریهها و روشهایی که با یکدیگر از لحاظ مفروضات بنیادین متفاوت و حتی ناسازگارند، به اعتبار پژوهش بیفزاید.
بر اثر این نقدها، رویکردهایی نسبت به مثلثسازی شکل گرفتند که بهجای تأکید بر روی بالابردن اعتبار پژوهشها با استفاده از مثلثسازی، به ثمره دیگر آن، یعنی بسط دانش در مورد یک پدیده، اشاره کردند. البته این رویکردها نیز باید مثلثسازی را از نظر روششناختی موجه میساختند؛ اما چارچوب روششناختی آنها، هدف مثلثسازی را دیگر تأیید یافتههای یک روش با استفاده از روشهای دیگر نمیدانست. برای مثال فلیک[7] مدعی است مثلثسازی میتواند به صورت سازمانیافتهای چشماندازهای متفاوت موجود در مورد یک پدیده را نشان بدهد. این چشماندازها نباید فقط به پژوهشگران محدود شوند؛ چراکه افراد مورد مطالعه در یک تحقیق نیز، به واسطه موقعیت متفاوت خود نسبت به پژوهشگران، دارای چشماندازهای متفاوت و ارزشمندی هستند. در نظر گرفتن همه این چشماندازها در کنار هم که شامل مثلثسازی پژوهشگر است، خودبهخود مثلثسازی نظریه را نتیجه میدهد؛ چراکه نمیتوان با یک نظریه همه چشماندازها را توصیف کرد. نظریههای متفاوت به نوبه خود منجر به استفاده از روشهای متفاوت، یعنی مثلثسازی روش میشود که طبیعتاً دادههای متنوعی به بار خواهد آورد که همان مثلثسازی دادههاست. بنابراین همانطور که دنزین نیز اشارهکرده بود، بهجای آنکه چهار نوع مثلثسازی جایگزینهای یکدیگر پنداشته شوند، میتوان آنها را لازم و ملزوم یکدیگر دانست.
منابع برای مطالعه بیشتر
Flick, U. (2004). Triangulation in qualitative research. A companion to qualitative research, 3, 178-183.
Jick, T. D. (1979). Mixing qualitative and quantitative methods: Triangulation in action. Administrative science quarterly, 24(4), 602-611.
Lawrence Neuman, W. (2014). Social research methods: qualitative and quantitative approaches. Pearson.
[1] Triangulation
[2] Norman K. Denzin
[3] Guttman Scale
[4] Likert Scale
[5] Within-method
[6] Between-method
[7] Flick